loading...

سایت تفریحی پاپافان

متن طنز متن طنز اعتراف خنده دار اعترافات خنده دار سری 2 اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دو

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
درآمد تضمینی اگه پولی دریافت نکنید با من 0 1063 pdndr
عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه ی سال 2014 |عکس های ولنتاین 1392 3 4192 windows
عشقولانه ترین داستان به نام شرط عشق 4 4152 khanevadehh
پیشنهاد برای سایت 5 2998 khanevadehh
جوك هاي زيبا و خواندني 3 3055 khanevadehh
اگر هنوز نیمه گمشده خود را پیدا نکرده اید نگران نباشید! 2 2371 khanevadehh
اس ام اس سرکاری ماه رمضان 3 2951 khanevadehh
دانلود آهنگ جدید علیرضا قرایی منش بنام نیستی ببینی 1 2017 khanevadehh
اهنگهای مورد علاقت 8 4428 khanevadehh
اس ام اس پ نه پ 16 7264 khanevadehh
درگیری لفظی امیر تتلو با بهنوش بختیاری بر سر چه بود؟ 2 2475 khanevadehh
جمله جالب و معروف رضا عطاران در مورد زن ها 2 2682 khanevadehh
عکس و والپیپر کیانوش رستمی 6 4225 khanevadehh
فال روزانه یکشنبه 30 فروردین ماه 1394 1 1943 khanevadehh
چگونه می توان شرکت ثبت کرد 2 2459 khanevadehh
تن ماهی را با تخم مرغ نخورید... 2 2259 khanevadehh
دانلود کتاب های درسی از اول ابتدایی تا دانشگاه 3 2650 khanevadehh
عکس هایی از جدیدترین مدل موهای های لایت 1 2122 khanevadehh
ثبت شرکت ها چیست و اینکه چرا شرکت ثبت می کنیم 0 1577 farid332
چه شرکتی ثبت کنیم که بیشترین نفع را از ان ببریم 0 1734 company101
amir1 بازدید : 1335 دوشنبه 27 مرداد 1393 نظرات (0)

متن طنز

متن طنز اعتراف خنده دار

اعترافات خنده دار سری 2

2

اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!

***

اعتراف میکنم نصفه شبی وسط کویر چادر زدیم بهم گفت به آسمون نگاه کن ببین چی می بینی؟ گفتم یه آسمون ستاره گفت خوب یعنی چی؟ من که نمیخواستم کم بیارم گفتم از چه جهتی؟ فلسفی، نجوم یا علمی؟ گفت احمق جان

چادرمون و دزدیدن

***

داشتم به همسرم اس ام اس میدادم که عروسک خوشگله من کجاست؟ اشتباهی به بابام دادم. جواب داد من چه میدونم خرسه گنده؟ الان بچت باید عروسک بازی کنه

***

اعتراف یكی از دوستان : مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد

***

اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم

***.

اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده

***

اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت

***

اعتراف میكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم كه همسایمون مارو لو داد و كتك خوردیم!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بیشتر چه نوع مطالبی در سایت قرار بگیرد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1699
  • کل نظرات : 487
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 1057
  • آی پی امروز : 329
  • آی پی دیروز : 363
  • بازدید امروز : 2,483
  • باردید دیروز : 1,399
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 3,882
  • بازدید ماه : 3,882
  • بازدید سال : 556,951
  • بازدید کلی : 8,644,804